پدر بابک خرمدین : دامادم را با همدستی دخترم کشتم

16:34 - 1400/02/30
اکبر خرمدین از جزئیات جدید قتل دامادش فریبرز پرده برداشت.

چند روزی است به‌جای این‌که اخبار انتخابات ریاست جمهوری تیتر خبرها باشد، خبرهای پدر و مادری که دست به قتل‌های زنجیره‌ای زده‌اند باعث جنجال و البته شوک عمیقی به جامعه شده است.

به گزارش مشرق، قتل فجیع بابک خرمدین به‌دست پدر و مادرش افکار عمومی را جریحه‌دار کرده و همه درباره این حادثه تلخ صحبت می‌کنند. از روز گذشته اما با اعترافات پدر و مادر بابک درخصوص قتل دختر و دامادشان این شوک اجتماعی عمیق‌تر از پیش شده است و همه از خود می‌پرسند این زن و شوهر چطور در این سال‌ها اسرار این جنایت‌ها را در سینه نگه داشته‌اند و چرا هیچ‌کس متوجه مفقود شدن داماد و دختر آنها نشده است؟

از روز یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه امسال که ماجرای قتل بابک خرمدین، کارگردان سینما به‌دست پدر و مادرش برملا شد همه‌جا صحبت از این جنایت خانوادگی است. سرنوشت جسد مقتول از یک سو و اینکه چطور پدر و مادر بابک آن هم در این سن و سال تصمیم به قتل فرزندشان گرفته‌اند از سوی دیگر این جنایت را حائز اهمیت کرده است.

زن و مرد سالخورده روز دوشنبه در نخستین جلسه از بازجویی در دادسرای امور جنایی ادعاهایی جنجالی علیه بابک مطرح کردند. ادعاهایی که بسیاری از همکاران، شاگردان و حتی همسایگان از شنیدن‌شان حیرت کرده‌اند و معتقدند او فرد سالمی بوده است. کارآگاهان جنایی در جریان بررسی این پرونده با زوایای پیچیده‌ای روبه‌رو شدند.

از جمله اینکه یکی از خواهران بابک به نام آرزو همراه شوهرش فرامرز یکی از 3سال و دیگری از 10سال قبل ناپدید شده‌اند و هیچ‌کس از سرنوشت آنها اطلاعی ندارد. به‌همین دلیل همزمان با بازجویی درخصوص قتل بابک، 2 متهم درخصوص سرنوشت این 2 نفر نیز تحت بازجویی قرار گرفتند. آنها ادعا می‌کردند که فرامرز که در کار قاچاق بود 10سال بعد از خروج از کشور ناپدید شده و آرزو نیز که اعتیاد داشت 3سال پیش گم شده است.

با وجود این بازجویی‌ها از آنها ادامه پیدا کرد تا اینکه شامگاه سه‌شنبه پدر بابک در اعترافاتی تکان‌دهنده گفت که دامادش فرامرز که خواهرزاده‌اش بوده را در سال 90به قتل رسانده و پس از آن نیز دخترش آرزو را در سال 97به قتل رسانده و بقایای اجساد مثله شده هر 2 نفر را در اطراف شهرک اکباتان رها کرده است.

زن و شوهر جنایتکار صبح دیروز بار دیگر به دادسرای امور جنایی منتقل شدند و از سوی قاضی محمدجواد شفیعی تحت بازجویی قرار گرفتند. هر 2 نفر در اعترافات‌شان علاوه بر قتل بابک قتل آرزو و فرامرز را هم به گردن گرفتند و گفتند چون این 3 نفر فاسد بودند جان‌شان را گرفته‌اند. براساس این گزارش، هم‌اکنون این زن و شوهر در بازداشت به‌سرمی‌برند و تحقیقات برای زوایای پنهان این جنایت خانوادگی همچنان ادامه دارد.

*درباره زندگی دخترتان صحبت کنید. مشکلات شما با او از چه زمانی آغاز شد؟

دخترم آرزو ابتدا با یک دندانپزشک ازدواج کرد. آنها زندگی خوبی داشتند اما بعد از مدتی با یکدیگر دچار اختلاف شدند و مدتی بعد دخترم از شوهرش طلاق گرفت. او مدتی تنها بود تا اینکه با پسرخواهرم به نام فرامرز ازدواج کرد. او ورزشکار بود و در رشته‌های رزمی فعالیت می‌کرد.

*چطور شد که تصمیم گرفتید دامادتان را بکشید؟

فرامرز و آرزو مدتی با یکدیگر زندگی کردند اما بعد فهمیدم فرامرز در کار قاچاق است. او با قاچاقچی‌ها در ارتباط بود و آدم قاچاق می‌کرد. دخترم می‌گفت انسان خوبی نیست. می‌گفت در خانه رفتارهای زشتی انجام می‌دهد و افراد مختلف را به خانه می‌برد. او حتی با همسرم هم رفتار بدی داشت. به همین دلیل اواسط سال 90بود که من ، همسر و دخترم تصمیم گرفتیم او را بکشیم.

*درباره قتل فرامرز صحبت کنید. چطور توانستید او را که رزمی‌کار بود به قتل برسانید؟

یک شب او و دخترم را به خانه‌مان دعوت کردیم. آن شب غذا زرشک پلو با مرغ داشتیم. دخترم 80قرص خواب‌آور از قبل تهیه کرده بود که همه را داخل غذای شوهرش ریخت و وقتی فرامرز غذایش را خورد بیهوش شد. بعد من او را کشتم و 3 نفری جسد را به حمام خانه بردیم و در آنجا جسد را مثله کردیم و بقایای آن را همان شب در اطراف شهرک اکباتان انداختیم.

فرامرز یک پراید هم داشت که آن را در اطراف مهرآباد جنوبی رها کردیم و به خواهرم و خانواده‌اش هم گفتیم که او آمده و زنش را در خانه ما گذاشته و خودش هم برای کارش که قاچاق بود به منطقه اشنویه رفته است.

بعد از چند وقت هم وقتی خبری از او نشد همه گفتند شاید در مرز بلایی بر سرش آمده است و شاید قاچاقچی‌ها او را کشته‌اند. این حرف ما باعث شد که دیگر هیچ‌کس پیگیر سرنوشت فرامرز نشود و همه فکر کنند او خارج است یا اینکه کشته شده است.

*بعد از قتل دامادتان، دخترتان کجا زندگی می‌کرد و چه شرایطی داشت؟

مدتی بعد از قتل دامادم درحالی‌که همه فکر می‌کردند او به خاطر قاچاق ناپدید شده است دخترم درخواست طلاق غیابی داد و از دادگاه خانواده طلاقش را گرفت. از آن به بعد آرزو با ما زندگی می‌کرد. اوایل همه‌چیز خوب بود اما کم‌کم فهمیدیم که او معتاد شده است.

او ماریجوانا و هروئین و موادمخدر دیگر مصرف می‌کرد. دختر فاسدی شده بود و پسرهای مختلف را به خانه می‌آورد. وقتی من و همسرم به مهمانی می‌رفتیم می‌گفت هر وقت که برمی‌گردید خبر بدهید چون من مهمان دارم. او فاسد بود و آبرویمان را برده بود. همین رفتار آرزو باعث شد من و همسرم نقشه قتل او را بکشیم.

*نقشه قتل آرزو را چطور اجرا کردید؟ نقش همسرتان در قتل او چه بود؟

حدود 7سال از قتل فرامرز گذشته بود که تصمیم گرفتیم آرزو را هم پیش او بفرستیم. دیگر تصمیم‌مان را گرفته بودیم.

دخترم خیلی کله‌پاچه دوست داشت. یادم می‌آید که یک روز صبح برایش کله‌پاچه گرفتم و بیدارش کردم تا بخورد.

مادرش از قبل تعداد زیادی قرص در صبحانه او ریخته بود و آرزو چند دقیقه بعد از خوردن کله‌پاچه بیهوش شد. آن روز هم خودم او را با چاقو کشتم و با همسرم جنازه‌اش را به حمام بردیم و مثل فرامرز او را هم مثله کردیم. چند ساعت بعد تکه‌های جسد را داخل چند کیسه انداختیم و آخر شب در سطل زباله‌های اطراف شهرک اکباتان انداختیم و به همه گفتیم که آرزو به ترکیه رفته است. خانواده هم زیاد پیگیر ماجرا نشدند.

*آیا بابک از قتل آرزو با خبر شده بود؟

بابک رابطه خوبی با خواهرش نداشت و زیاد پیگیر نبود اما وقتی مدتی گذشت پرسید که بلایی برسر آرزو آورده‌اید؟ روز حادثه او خانه نبود اما آنطور که بعدا فهمیدیم ظاهرا او فیلم دوربین‌های مداربسته ساختمان را کنترل کرده و چیزهایی درباره قتل آرزو فهمیده بود. او دیده بود که من و مادرش چند کیسه را با خود بیرون می‌بریم اما به درستی نمی‌دانست که چه اتفاقی افتاده است. در خانه سعی می‌کردیم درباره آرزو حرفی نزنیم تا ماجرای او فراموش شود.

با این حال 4‌ماه قبل درحالی‌که حدود 3‌سال از قتل آرزو گذشته بود، دختر دیگرم که در این مدت همیشه برای روشن شدن سرنوشت خواهرش کنجکاو بود نزد پلیس رفت و اعلام مفقودی کرد. او گفت که خواهرش از 3سال قبل گم شده اما پلیس هیچ وقت نتوانست ردی از او پیدا کند.

*چطور شد که تصمیم گرفتید بابک را هم به قتل برسانید؟ آیا او را به خاطر اینکه ماجرای قتل آرزو را فهمیده بود کشتید؟

دردسرهای ما با بابک بعد از شیوع کرونا آغاز شد. او استاد دانشگاه بود اما بعد از شیوع کرونا کلاس‌هایش آنلاین شده بود و اغلب در خانه بود و از طریق فضای مجازی کلاس‌هایش را برگزار می‌کرد.

ما در شمال بودیم که برادرش تماس گرفت و گفت بابک خانه‌مان را خانه فساد کرده است. او دختران دانشجو را به خانه می‌آورد و مادرش را مجبور می‌کرد که از آنها پذیرایی کند و گاهی هم مادرش را اذیت می‌کرد به خاطر همین مثل دو دفعه قبل در غذای او هم داروی بیهوشی ریختیم و او را کشتیم و بعد از مثله کردن جسد در حمام تکه‌های جسد را در سطل‌های زباله میدان صادقیه، میدان قدس و فاز سوم شهرک اکباتان انداختیم.

*رابطه شما با بابک چطور بود؟ از اول هم از او نفرت داشتید یا این اواخر با هم دچار مشکل شده بودید؟

من بابک را خیلی دوست داشتم. نام خانوادگی ما چیز دیگری بود اما من فامیل‌مان را عوض کردم و خرمدین گذاشتم. وقتی هم که بابک به دنیا آمد به خاطر علاقه‌ای که به بابک خرمدین داشتم اسم پسرم را بابک گذاشتم. می‌خواستم نام بابک خرمدین را زنده نگه دارم. امیدوار بودم که پسرم راه بابک خرمدین را ادامه دهد.

*حالا که 10سال از قتل دامادتان، 3سال از قتل دخترتان و چند روز از قتل بابک می‌گذرد آیا از جنایتی که مرتکب شده‌اید پشیمان نیستید؟

از کاری که با همدستی همسرم کرده‌ام پشیمان نیستم. آنها افراد فاسدی بودند. خدا را هم شکر می‌کنم که آنها را کشته‌ام و از کارم راضی هستم. اگر پلیس ما را دستگیر نمی‌کرد حتما دختر و پسر دیگرم را هم می‌کشتم.