سیما فراهانی| اشک میریزد و از مردم، پلیس، هنرمندان و ورزشکاران میخواهد که به او کمک کنند. پدر میانسالی که حالا ۴۵ روز است، هیچ خبری از دختر جوانش ندارد. کلیپ اشکهای دردناک این پدر حالا در فضای مجازی دستبهدست میچرخد. همه در جستوجوی سما هستند.
دختر ۲۲ سالهای که برای خرید به یک پاساژ در شیراز رفت، ولی هرگز بازنگشت. هیچ نشانه یا اثری از این دختر نیست. هیچکس نمیداند که او الان کجاست، نفس میکشد یا نه. آخرین بار با مادرش تماس گرفت و گفت که خریدش تمام شده و تا یک ربع دیگر به خانه میرسد
دوربینهای مداربسته، تصاویر این دختر را تا زیر پل معالیآباد شیراز ثبت کرده، ولی پس از آن درست وقتی که او به زیر پل میرود تا سوار تاکسی شود، هیچ دوربینی آن اطراف نبوده تا او را نشان دهد. برای همین اصلا معلوم نیست این دختر سوار چه ماشینی شده است. فقط آخرین بار با خانوادهاش تماس گرفت و گفت که به زودی میرسد. هیچ سرنخی در دست نیست. هیچکس از او خبر ندارد. حالا پدرش در ویدیویی تلخ و دردناک، از مردم خواهش میکند که به دنبال دخترش بگردند.
تنها خواهرش ۴۵ روز تمام، وجببهوجب خیابانهای شیراز را گشت تا شاید ردی و نشانهای از سما پیدا کند، ولی هیچ اثری از او نیست. سالومه، خواهر سما، در حالی که اشک میریزد و حال و روز خوشی ندارد، در گفتگو با خبرنگار «شهروند» جزئیاتی از این ماجرای غمانگیز را روایت میکند: خواهرتان دقیقا چه روز و کجا ناپدید شد؟ ما ساکن اصفهان هستیم. چند روز بود برای سفر به شیراز و خانه عمهام رفته بودیم. قرار بود همان شب یا فردا صبحش همگی راه بیفتیم و به اصفهان برگردیم. روز ۲۵ تیرماه بود. سما ساعت ۷:۲۰ عصر، از خانه بیرون رفت تا برای خودش یک سری وسیله شخصی بخرد.
به پاساژی در خیابان معالیآباد شیراز رفت. یکی دو ساعت بعد، حدود ساعت یکربع به ۱۰ بود که سما خبر داد، در حال برگشتن به خانه است و یک ربع دیگر میرسد. پس از آن گوشیاش خاموش شد و دیگر هیچ خبری از او نداریم. آخرین وقتی که تماس گرفت، دقیقا چه گفت؟ اول وقتی رسید، از آنجا با ما تماس گرفت. ما هم داشتیم با او هماهنگ میکردیم که چه زمانی به اصفهان برگردیم. اینکه آیا امشب میرسیم یا صبح زود برگردیم. راجع به این مسائل صحبت کردیم و او گفت برود خریدش را بکند و زود برگردد. در اولین تماس، صدای همهمه میآمد.
مشخص بود که در خیابان است. تا اینکه ساعت یک ربع به ۱۰ تماس گرفت و گفت که دارد برمیگردد. این بار صدای همهمه نمیآمد. انگار سوار تاکسی شده بود. به کسی مظنون نیستید؟ تمام دوربینهای مداربسته آن محل را بررسی کردیم. دوربینها نشان میدهد که سما به تنهایی از خیابان گذشته و وارد پاساژ میشود. انگار یک نفر او را تعقیب میکند. حتی وقتی سما وارد یک مغازه میشود، او میایستد و داخل مغازه را نگاه میکند.
تا یک مسافتی هم دنبالش میرود و دیگر دوربینها قطع میشود، اما نمیدانیم او چه کسی است. حتی نمیدانیم دستگیر هم شده یا نه
.
تا الان کسی هم به عنوان مظنون دستگیر شده؟
بله. انگار دو سه نفر را دستگیر کردند. ولی اصلا به ما اطلاعات نمیدهند. نمیدانیم این افراد چه کسانی هستند. فقط میدانم یک نفر از آنها همان راننده تاکسی است که سما را به معالیآباد شیراز برده بود. گویا از او تحقیق میکنند که ببینند دوباره همان فرد، او را بازگردانده یا نه.
در کل هنوز هیچ چیزی مشخص نیست. البته پلیس آگاهی در این زمینه زحمت زیادی میکشد و به صورت جدی پیگیر این ماجراست. یعنی هیچ آثار یا سرنخی هم پیدا نشده است؟ نه اصلا. هیچ سرنخی در دست نیست. سما تا زیر پل معالیآباد میرود و دیگر هیچ نشانهای از او یافت نمیشود. سما با فردی در ارتباط نبود یا خواستگاری که به او مظنون شوید؟ او یک خواستگار دارد که اصلا در ایران نیست. الان هم حال او از همه ما بدتر است. مطمئنیم که کار او نیست. سما با هیچ فرد دیگری در ارتباط نبود. امکانش نیست که خودش به جایی رفته باشد؟ سما چنین دختری نبود. او با خانواده رابطه صمیمی داشت. حتی اگر با پسری آشنا میشد بهخصوص به مادرم بلافاصله اطلاع میداد. اصلا اینطور نبود که در خانه محدود باشد یا با کسی اختلاف داشته باشد. او حتی اگر نیمساعت هم میخواست بیرون برود، خودش اطلاع میداد.
امکان ندارد خودش جایی رفته باشد. چون حتی اگر به فرض که رفته باشد، آخرین بار چرا تماس گرفت و گفت که یک ربع دیگر میرسد. چرا در شیراز باید برود و دیگر برنگردد. آن هم شبی که قرار بود به اصفهان برگردیم. برای همین اصلا احتمالش نیست که خودش جایی رفته باشد. آخرین بار چه لباسی پوشیده بود؟ یک سارافون مشکی همراه با مانتوی مشکی، روسری سبز و سفید و یک کیف سفید هم داشت. خواهرتان درس میخواند؟ بله. سال سوم رشته روانشناسی تربیتی بود. شما چند خواهر و برادر هستید؟ ما دو خواهریم و یک برادر کوچکتر هم داریم. من ازدواج کردم. سما به همراه برادرم با خانواده زندگی میکرد. الان حال و روز خانواده چطور است؟ همه نابود شدهایم. هر روز اشک میریزیم. مادر و پدرم دیگر توانی برایشان نمانده است. امید دارند و چشم انتظارند که شاید خبری از سما شود. دیگر نمیدانیم باید چکار کنیم. من خودم هرجایی که فکرش را کنید رفتم و گشتم. ۴۵ روز تمام در شیراز ماندم. هر روز و هر شب از خانه بیرون میزدیم و در جستوجوی سما بودیم. وجببهوجب شیراز را گشتیم. ولی هیچ خبری نیست. سما رفته بود چه چیزی بخرد؟ میخواست قبل از برگشت به اصفهان چند وسیله شخصی بگیرد. مثلا یک گوشواره کوچک داشت، رفت آن را عوض کند. طلا هم همراهش بود؟ نه. ولی بدلیجاتی که شبیه به طلا باشد زیاد داشت. الان درخواست شما چیست؟ اینکه مردم و هنرمندان کمکمان کنند تا سما را پیدا کنیم. مگر میشود که هیچ خبری از او نباشد. ما داریم دیوانه میشویم. هیچ آثاری از او نیست. حداقل پلیس تصاویر دوربینهای ماهوارهای را بررسی کند. هر هزینهای هم داشته باشد خودمان پرداخت میکنیم. فقط از این وضعیت خلاص شویم. ما ۴۵ روز است که زندگی نداریم و حالمان خوش نیست.