آب بازی کردن مرجانه گلچین
مرجانه گلچین، بازیگر محبوب و توانای سینما و تلویزیون، با انتشار پستی در اینستگرام، عکسهای آب بازی کردنش را با کاربران به اشتراک گذاشت.
وایستا
جلو نیا وگرنه شلیک میکنم
خیلی وقته منتظر این لحظه بودم تا بزنم ,,,,,,,,, هرچی
مصاحبه ای گرم با مرجانه گلچین در رابطه با درس های زندگی
او در زندگی و کارش یک زن موفقاست؛ زنی که عاشقانه کارش را شروع کرده و هنوز هم با وجود تمام سختیها ادامهاش میدهد. مرجانه گلچین هم آشپز خبرهای است و هم اهل موسیقی است و این بار به بهانه تولد 53سالگیاش، چند درس از او میگیریم. پارس ناز :کمتر ایرانیاست که مرجانه گلچین را نشناسد. دیروزیها تصویرش را در «آینه» به یاد دارند و برای امروزیها او هنوز «زیور» شمسالعماره است. گرچه دوست دارد که دوباره به سینما برگردد اما در همین اجراهای تلویزیونیاش هم همیشه خوش میدرخشد و جزو چهرههای موفق برنامهاش میشود.
سعی میکند با وجود محدودیتها بهترین باشد
مرجانه گلچین در خیال سیر نمیکند. او در دهه 60 اوجنشین بازیگری ایران بوده اما با مدتی دور بودن از ایران و بعد هم رفتنش به سمت کارهای طنز، انتخابهایش هم کمکم به نقشهایی خاص محدود شد اما با وجود این، باز هم سعی میکند بهترین باشد و به تکرار نیفتد. خودش در این مورد میگوید: «بازیگر از راه بازیگری زندگی میکند و ممکن است اگر بخواهد دست نگه دارد و منتظر یک نقش متفاوت در گونه دیگری بنشیند هیچ وقت این شانس را پیدا نخواهد کرد که نقش ایدهآلش را بازی کند. ولی با این حال سعی میکنم در بین پیشنهادها انتخابهای متنوعتری داشته باشم. مثلا نقشم در راه در رو، خوشنشینها، شمسالعماره و… با هم کاملا متفاوت بود.»
از محیط اطرافش درس میگیرد
او بیتفاوت نیست و بدون داشتن درکی از نقشهایش بازیشان نمیکند. او در این زمینه میگوید: «از مشخصههای بازیگر، خوب دیدن است. طبیعتا در کوچه و بازار آدمهایی شبیه انسی و دیگر شخصیتهایی که من بازی میکنم وجود دارند. من هم سعی میکنم وقت بگذارم و در جامعه به طیفهای مختلف مردم دقت کنم تا بتوانم موقع خلق شخصیت در بازی، از آنها کمک بگیرم. گام بعدی کمک و توضیح کارگردان و گروه بازیگران است و همینطور اصلاحاتی که نویسنده با توجه به شخصیتهایی که میتوانند در چنین خانوادههایی شکل بگیرند، در فیلمنامه انجام میدهد.»
با کارش دینش را به مردمش ادا میکند
بیهدف سراغ کاری نمیرود. برای او بازیگری یعنی زندگی و سعی میکند با کارش روی زندگی دیگران هم تاثیر بگذارد. او در این زمینه میگوید: «من عمیقا از اینکه اینقدر به سمت تنهاتر شدن میرویم میترسم. یکی از علتهای اینکه بیشتر طنز کار میکنم همین است. با خودم میگویم مردم کم گرفتاری دارند که حالا ما هم غصه دارشان کنیم. باور کنید مردم من را در کوچه و خیابان میبینند از ته دل میگویند خدا عمرتان بدهد که خنده به لب مردم میآورید.»
با کارش زندگی میکند
نقش را وارد زندگیاش میکند تا بتواند بهتر اجرایش کند. ساعتهای تمرین او فقط به تمرینهای گروهی محدود نمیشود. خودش هم حواسش به نقشش هست و در این مورد میگوید:« همیشه دوست داشتم در قالب شخصیتها فرو بروم. خیلی زیاد و عمیق با نقشهایم آمیخته میشوم و تا مدتها رفتارها، نوع حرف زدن، حرکت دست و حتی میمیک صورتم، متاثر از آنهاست. تا جایی که بعد از سریال شمسالعماره مادرم چند بار گفت که داری زیور بازی در میآوری.»
سختی کار را به خاطر شیرینی نتیجهاش میپذیرد
خودش میداند این کار سخت است اما به خاطر سختی، کنارش نمیگذارد. مرجانه گلچین معتقد است: «بازیگری کار بسیار سختی و ساعتهای کار ما طولانی و فشرده و در مکانهای مختلف است. بیشتر وقتها شب کار هستیم. برای همین سریال «سه دونگ، سهدونگ» من بسیار خسته شدم به خصوص اواخر کار که خیلی برنامه مان فشرده بود و من بهشدت کمبود خواب داشتم تا جایی که دچار ضعف جسمانی و کسالت شده بودم اما همین که بعد از پخش آن مردم من را در کوچه و خیابان میدیدند از کار تعریف میکردند و خسته نباشید میگفتند، برایم یک دنیا ارزش داشت و همه خستگیها و سختیها را از یادم میرفت.»
سراغ آرزوهایش رفتهاست
وقتی 9 سال داشت، در تئاتری که کار غلامحسین لطفی و داریوش مودبیان بود، کارش را آغاز کرد. خودش در این مورد میگوید: «الان خیلی مد شده که آدمها بگویند از بچگی به بازیگری علاقه داشتهاند. اما راستش من آنقدر علاقه داشتم که کارم را از 9 سالگی شروع کردم.»
عاشق وطن و زادگاهش است
وقتی که تحصیلش در ایران با مشکل روبهرو میشود، تصمیم میگیرد که از کشور برود و این کار را هم میکند اما علاقهاش به زادگاهش و دلتنگیاش برای مادرش، او را به ایران برمیگرداند.مرجانه گلچین در این مورد میگوید: « درسم را در رشته کارگردانی در دانشگاه سوره ادامه دادم. البته برخلاف میلم؛ چون دلم میخواست که بازیگری بخوانم اما متاسفانه به حد نصاب نرسید. بعد از این بود که تصمیم گرفتم برای همیشه از ایران بروم چون برادرهایم آنجا زندگی میکنند. همین کار را هم کردم؛ اما راستش دلم برای ایران و کار و دوستانم تنگ شد. شهر زادگاه من رشت است و ماهی یک بار هم که شده باید برای دیدن مادرم به آنجا بروم. من خیلی این شهر را دوست دارم.»
همان مرجانه ام این که میگویید بعد از گذشت سالها چه تغییری کردم باید بگویم تغییر خاصی به لحاظ رفتاری نکردم، عمدهترین تغییری هم که در من ایجاد شده بر اثر گذر زمان بوده است مثل هر فرد دیگری گذر زمان باعث شده که در قیاس با گذشته شیطنت هایم کمتر شود و با خونسردی بیشتری رفتار کنم.
طعم دو جنس شهرت! را چشیدم طی سالهای اخیر من طعم دو جنس متفاوت شهرت را چشیده ام، در دهه شصت به خاطر بازی در فیلمهای درام بیشتر من را به عنوان یک ستاره جوان می شناختند. اما خب بعد از مدتی وقفه و حضور دوباره در عرصه بازیگری با سریال «بزنگاه»، مسیر حرفه ای من تغییر پیدا کرد و من نقش زنهایی را بازی کردم که تا به آن روز، نظیرش کمتر در تلویزیون دیده می شد، این نقش هم به مانند نقشهای گذشته حسابی به دل مخاطبان نشست و باعث شد شهرت را از جنس جدیدی تجربه کنم، این بار هم مثل دهه شصت مخاطبان بازیهای من را دوست داشتند و به کارهایم توجه نشان می دادند.
کلیشه نشـدم، امـا… این که می گویید شاید بازی در نقشهای اخیرم باعث شده که کلیشه بشوم، باید بگویم با بخشی از این سوال موافقم و بخشی دیگر نه…، دلیلش این است که وقتی شما یک نقش را خوب ارائه میدهید و مخاطب از شما میخواهد که این نقش را تکرار کنید و از طرف دیگر پیشنهادهایی هم که به شما میشود همه از این جنس است چارهای دیگر ندارید به جز اینکه این موضوع را بپذیرید و تصمیم بگیرید که این نقشها را به نوعی امضا برای خودتان بدل کنید و در هر اثری بخشی از آن را به کار بگیرید، فکر می کنم این موضوع باعث میشود شما به آن مفهوم عام به کلیشه دچار نشوید، بسیاری از کمدینهای معروف در دنیا هم، امضاهای خودشان را در بازیهایشان داشتند، اما خب؛ بدم هم نمیآید فضا به گونهای فراهم شود که بار دیگر بتوانم نقش هایی در فضاهای متفاوت را هم بازی کنم. دلم برای نقش جدی تنگ شده بالاخره هر بازیگری دوست دارد در قالبهای متفاوت خودش را محک بزند، در ابتدای فعالیتم در عرصه بازیگری هم این موضوع را ثابت کردم که میتوانم در قالبهای مختلف بازی کنم، اما خب این روزها اکثر نقشهایی که به من پیشنهاد میشود در قالب کمدی است. بدم نمیآید فضایی ایجاد شود که بار دیگر فضای جدی را تجربه کنم و ایفاگر یک نقش متفاوت باشم. این که می گویید شاید بازی در نقشهای اخیرم باعث شده که کلیشه بشوم، باید بگویم با بخشی از این سوال موافقم و بخشی دیگر نه. خطر! میانسالی نزدیک است نمیتوان این نکته را نادیده گرفت که در ایران بازیگران به ویژه خانمها وقتی به دوره میانسالی میرسند، خطر دیده نشدن تهدیدشان میکند! چرا که معمولا برای زنها در این سال، نقشهای خوبی نوشته نمیشود، اکثر نویسندهها و کارگردانها، آنها را به آشپزخانه تبعید میکنند و نقشهای کلیشهای را برایشان در نظر میگیرند، در حالی که در دنیا چنین نگاهی وجود ندارد و بازیگرها در میانسالی تازه به اوج شکوفایی در بازیگری میرسند. مادر نشدم!! «من مادر نشدم.» این جمله شاید خیلی کوتاه باشد اما تصمیم گیری برای آن کار راحتی نبود اما تصمیمی بود که گرفتم. دلیلش هم این بود که من عاشق کارم بودم و این وقف بودن در کار با مسئولیت مادری ام در تضاد بود.
به خودم میگفتم، بچه رسیدگی و پرستاری میخواهد و نمی توان او را به بهانه کار به حال خود رها کرد. مگر میشود یک شمالی دستپختش بد باشد شمالیها دستپختشان خوب است، این را هر کسی که یکبار مهمان سفره یک شمالی باشد، تایید میکند، درست به خاطر همین قانون هم باید بگویم من دستپختم خوب است. البته بخشی از این موضوع به این خاطر است که من با عشق و علاقه خاصی غذا درست میکنم و معمولا برای این کار وقت میگذارم، شاید به خاطر همین هر کسی دستپخت من را میخورد از آن تعریف میکند هر چند برخی میگویند این دستپخت خوب در ما، ریشه وراثتی دارد، چون مادر و خواهرهای من هم دست پخت خوبی دارند .همچنین من عاشق پخت غذاهای ایرانی هستم و در خانهام هم همیشه غذاهای ایرانی درست میکنم. در مقطعی حس کردم که نیاز به استراحت دارم، به همین خاطر به انگلیس و نزد خواهر و برادرهایم سفر کردم، در طول آن دورانی که از بازیگری دور بودم از مرحله جوانی عبور کردم و به میانسالی رسیدم فصل تازه برای من در مقطعی حس کردم که نیاز به استراحت دارم، به همین خاطر به انگلیس و نزد خواهر و برادرهایم سفر کردم، در طول آن دورانی که از بازیگری دور بودم از مرحله جوانی عبور کردم و به میانسالی رسیدم، بعد از بازگشتم خیلی نگران بودم، با خودم میگفتم دیگر نمیتوانم به روزهای اوج گذشتهام بازگردم اما انتخاب هوشمندانه رضا عطاران در سریال «بزنگاه» باعث شد فصل تازهای در بازیگری من رقم بخورد. عاشق سبزیجاتم من به طبخ غذا در خانه اهمیت زیادی میدهم، حس میکنم غذا درست کردن در خانه ضمن ارزش سلامتی، باعث میشود که شما از بیماری دور شوید و از همه مهمتر باعث میشود اعضای خانواده هم دور هم جمع شوند، شاید به خاطر همین موضوع هست که همیشه سعی میکنم در خانه غذا درست کنم و کمتر به رستوران بروم.
نقشهایم را در خیابان پیدا میکنم خیلیها به من میگویند این نقشهایی که شما بازی میکنید، خیلی واقعی هستند، مثلا خاله یا عمه و… دقیقا همان خصوصیات را دارند، چکار میکنید که نقشهایتان آنقدر واقعی از آب در میآید. شاید بخشی از این موضوع به این خاطر است که من نقشهایم را از دل جامعه انتخاب میکنم و به قانون «خوب دیدن» در بازیگری عمل میکنم، من همیشه در کوچه و خیابان به حرکات مردم دقت میکنم و آنها را با دقت به ذهنم میسپارم و همین موضوع باعث میشود که نقشهای من به مردم جامعه نزدیک شود، چون در واقع وام گرفته از آنهاست.