مرد جوان در حالی به طرز فجیعی کشته شد که دوربینهای مداربسته نشان میدهد، برادرزادهاش با زن دوم او که ۱۴ سال بیشتر ندارد، قاتلان فراری هستند. زن اول شاکر با نگرانی رو به برادرزاده شوهرش و هووی ۱۴ سالهاش میکند: «این حرفها که میزنی چه معنیای دارد جمال؟ یعنی چه که مراقب خودم و بچههایم باشم؟
مگر تا به حال من و شاکر مراقب بچهها نبودیم؟ اصلاً نکند بلایی سر شاکر آمده؟ حرف بزن جمال! شاکر کجاست؟ طاهره تو چرا رنگ صورتت پریده؟ خیس عرق شدهای دختر جان!» صبح روز یکشنبه ۳۱ اردیبهشتماه امسال شوک بزرگ به مریم وارد آمد! اما آنها جواب درستی به مریم ندادند و از خانه بیرون رفتند. دل مریم از نگرانی مثل سیر و سرکه میجوشید و نمیدانست چرا جمال به او گفت، از این به بعد بیشتر مراقب خودت و بچههایت باش! پشت سر هم شماره شاکر را میگرفت، اما بوقهای ممتد پی در پی، بیجواب میماند.
طاقت مریم طاق شد و از خانه بیرون زد. یک دلش پیش دو کودک خردسالش که در خانه تنها بودند، مانده بود و یک دلش مثل سیر و سرکه برای شوهرش میجوشید. بالاخره به ساختمان اداری تجاری در ونک رسید که شاکر سرایدار آن بود. پلهها را دو تا یکی بالا رفت و سراغ شوهرش را از اهالی ساختمان گرفت. همه میگفتند که شاکر را از صبح تا به حال ندیدهاند و حالا دیگر اهالی هم نگران او شده بودند.
همه در ساختمان سراغ شاکر را از همدیگر میگرفتند. اهالی ساختمان میدانستند که شاکر در اتاقک کوچکی در راهپلههای منتهی به پشت بام ساختمان استراحت میکند. برای همین چند بار آنجا را نگاه کردند و حتی چشمشان به پتوهایی که در پشت بام روی هم انباشته بود، افتاد اما ابتدا سمت آن نرفتند. یکی دو نفر از اهالی ناگهان متوجه رد خونین یک کتانی شدند که در راهپلهها به جا مانده بود. برای همین دوباره سمت پشتبام رفتند و این بار گمان کردند، نکند پتوهای روی پشتبام رازی داشته باشد. وقتی آن را کنار زدند صدای جیغ و ضجههای مریم بلند شد. عرق سرد وحشت روی پیشانی اهالی نشسته بود.
آنها صحنه فجیعی را که میدیدند، باور نمیکردند. جسد خونین زیر پتوها افتاده و با ضربات متعدد چاقو به طرز هولناکی به قتل رسیده بود. ضربههای کاری به حدی عمیق بود که قلب شاکر بیرون زده بود. اهالی ساختمان بلافاصله موضوع را به پلیس اطلاع دادند و رسیدگی به موضوع در دستور کار وحید ناصری، بازپرس کشیک قتل پایتخت قرار گرفت.
تیم جنایی بلافاصله برای رسیدگی به موضوع در صحنه جنایت حاضر شد و در اولین اقدام، دوربینهای مداربسته بازبینی شد و اهالی ساختمان تحت تحقیقات قرار گرفتند. آنها میگفتند، شاکر مرد شریف و آرامی بوده است. چند ماهی بود به عنوان سرایدار در آن ساختمان کار میکرد و به حدی مورد اطمینان اهالی بود که برای آسایش او خانهای در ده ونک اجاره کرده بودند تا با زن و بچههایش راحت زندگی کند. اهالی میدانستند که یکی از فرزندان شاکر معلول است و حسابی هوای او و خانوادهاش را داشتند.
شاکر به کارهای ساختمان رسیدگی میکرد و گاهی در میان کار به اتاقک نزدیک پشتبام میرفت و استراحت میکرد. بعد از اینکه کارش تمام میشد سر خانه و زندگیاش برمیگشت و اگر لازم میشد بعضی شبها در ساختمان میخوابید. بازپرس جنایی با دقت زیاد فیلمهای ضبط شده در دوربین را مورد بازبینی قرار داد. غروب شب قبل از حادثه دختر نوجوانی در دوربین مداربسته دیده میشد. مریم به بازپرس گفت: «این دختر ۱۴ ساله طاهره است. او هووی من است که مدتی قبل شاکر با او ازدواج کرد و با ما زندگی میکرد. او گاهی اوقات با شاکر به محل کارش میآمد.» تصاویر نشان میداد که طاهره حالت طبیعی ندارد، انگار دستپاچه و از چیزی ترسیده بود.
او همراه شوهرش بالا رفت و تصاویر بعدی که ساعت ۵ صبح در دوربینهای مداربسته ضبط شده بود، نشان میداد که طاهره با همان حال سراسیمه که قبلاً داشت از ساختمان خارج شد. به حدی مضطرب بود که چند بار به در و دیوار برخورد کرد. وقتی از ساختمان بیرون رفت، یک جوان موتورسوار مقابل در ایستاده بود که طاهره ترک موتورش پرید و از آنجا دور شدند. مریم با دیدن این صحنه به بازپرس گفت: «این جوان ۱۷ ساله جمال نام دارد. او برادرزاده شوهرم است که مدتی قبل از افغانستان به ایران آمد و شوهرم در ساختمان مجاور محل کار خود برای او کار پیدا کرد و سرایدار آنجا شد.
او امروز صبح با حرفهای عجیب و غریبش مرا نگران کرد و حالا میفهمم مفهوم حرفهای او چه بود!» در حالی که احتمال میرود جمال از پشتبام محل کار خود به ساختمان محل کار مقتول آمده و با همدستی طاهره این مرد را به قتل رساندهاند و همچنین این فرضیه وجود دارد که رد کفش خونین متعلق به جمال باشد، تحقیقات برای یافتن ردی از زوج فراری در دستور کار جنایی قرار دارد.