روانشناسی / روانشنانسی برای زن و شوهر/ روانشناسی خانواده / اختلاف با خانواده همسر

روانشناسی /اون زنه از شوهرم تشکر کرده بود و در ادامه نوشته بود عزیزم خیلی خوش گذشت …

13:56 - 2023/04/19
زن جوان تا لب باز کرد بغض‌اش ترکدو با گریه شروع به صحبت کرد

در اتاق درمان باز می‌شود و زن و مرد نسبتاً جوانی وارد می‌شوند و روی مبل روبه‌رویم می‌نشینند. منتظر می‌مانم تا شروع به صحبت کنند. مرد نگاهش را روی زمین انداخته و دست‌هایش را درهم گره کرده است، انگار می‌خواهد که همسرش شروع به صحبت کند. زن جوان تا لب باز می‌کند، بغض‌اش می‌ترکد.

مرد با بی‌حوصلگی می‌گوید: خانم دکترهمین است، اصلاً نمی‌شود با این زن یک کلمه حرف زد. هنوز حرف نزده‌ای شروع به گریه می‌کند. یک عمر همه‌اش با این صحنه روبه رو بوده‌ام. خسته‌ام کرده است.

زن از شنیدن حرف‌های او سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید: وقتی کسی را ناراحت کنی، می‌توانی انتظار داشته باشی که حالش خوب باشد و برایت بخندد؟ زندگی من و این مرد در همه این سال‌ها همین طور گذشته است. من امیدوار بوده‌ام که او تغییر می‌کند و گاهی هم سکوت کرده‌ام که ناراحت نشود، ولی این آخری را نمی‌توانم نادیده بگیرم.

زن ادامه می‌دهد: برای طلاق هم اقدام کرده‌ایم، ولی می‌خواهم بدانم که چرا زندگی‌مان به این نقطه رسیده است.اشک‌هایش را پاک می‌کند و می‌گوید: مدت طولانی بود که رفتارش تغییر کرده بود. نه حوصله حرف زدن داشت و نه اینکه دوست داشت در کنارهم باشیم؛ تا می‌خواستم در مورد چیزی حرف بزنم و نظر بدهم، شروع به تمسخرم می‌کرد. انگار که خطایی را مرتکب شده باشم.

نمی‌دانستم علت این همه خصومت چیست، اوایل سعی می‌کردم که دلیلی را پیدا کنم، می‌خواستم مسأله را حل کنم، ولی هربار با پرخاش و توهین روبه‌رو می‌شدم. کم کم ازاین شیوه پاسخ‌دهی خسته شدم و فکر کردم اگر برایش مهم باشد حتماً خودش به فکر می‌افتد که رابطه‌مان را بهتر کند و فکر کردم کمی زمان بگذرد شرایط بهتر می‌شود، ولی نشد؛ حتی بدتر هم شد.

دیگر بی‌خیال همه چیز شده بود. سرش به خودش و کارهایش گرم بود مثل یک پسر مجرد ، متوجه نبود که باید بخشی از وقت و زمان را برای رابطه‌مان بگذارد. این سردی و بی‌توجهی به تمام ابعاد رابطه‌مان گسترش پیدا کرده بود. تنها کاری که می‌کرد این بود که هزینه‌های زندگی را پرداخت و مایحتاج را تأمین می‌کرد، هر وقت به او اعتراض می‌کردم می‌گفت دنبال بهانه نباش من که هر چه لازم است برای این زندگی تأمین می‌کنم.

مرد برای اولین بار نگاه می‌کند و زیر لب می‌گوید: خلاصه کن. لازم نیست این قدر توضیح بدهی.

زن با خشم می‌گوید: تو نمی‌توانی برای من تعیین کنی و ادامه می‌دهد: مدتی قبل شک‌هایم آنقدر زیاد و ذهنم درگیر شد که به خودم این حق را دادم که در گوشی‌اش سرک بکشم. چیزی ندیدم نه در پیام‌ها و نه درتماس‌هایی که داشت یا دریافت کرده بود تا اینکه یک روز گفت که جلسه دارد و دیر به خانه می‌آید. شب وقتی به خانه آمد گفت جلسه سنگینی داشته و می‌خواهد زودتر بخوابد، حرفی نزدم.

حمام که رفت، پیامی به گوشی‌اش زده شد. احساس عجیبی به من گفت گوشی‌اش را چک کن. گوشی‌اش را چک کردم وقتی پیام را دیدم دنیا روی سرم خراب شد. ذهنم از کارافتاده بود. یک دنیا فکر در ذهنم می‌چرخید، باورم نمی‌شد بخصوص که در تمام این مدت چند باری به او گفته بودم احساس می‌کنم به من خیانت می‌کنی و هر بار گفته بود از تو چه خیری دیده‌ام که بخواهم به زن دیگری فکر کنم.

زن ادامه می‌دهد: نتوانستم صبر کنم تا از حمام بیرون بیاید. پشت در حمام پیامک آن زن را که نوشته بود عزیزم خیلی خوش گذشت، قولی که برای آخر هفته دادی را فراموش نکنی، برایش خواندم. سراسیمه بیرون آمد، گوشی را گرفت پیام را پاک کرد و گفت چه می‌گویی؟ اشتباهی آمده.

نمی‌دانست که من شماره آن زن را حفظ کرده‌ام. خلاصه با هزار سختی توانستم به او ثابت کنم خیانت کرده است. فکر می‌کنید چه جوابی داد؟ سعید خودت بگو.

مرد نگاهی می‌کند و خیلی جدی می‌گوید: ما در رابطه دچار مشکل بودیم. آن طور که دلم می‌خواست شیدا مرا نمی‌فهمید و به من توجه نمی‌کرد. راستش از اینکه بار زندگی روی دوشم بود و تمام مدت باید تلاش می‌کردم، ولی همسرم درک کافی نداشت و توجه نمی‌کرد، کم‌کم دلسرد شدم و از او فاصله گرفتم. از طرفی به نیازهایم باید توجه می‌شد.

وی ادامه می‌دهد: من تازه با آن خانم آشنا شده‌ام. من همسرم را دوست دارم و نمی‌خواهم ناراحت باشد و هیچ‌وقت حاضر به طلاق دادن او نیستم.

زن گفت: قبول ندارم که این رابطه تازه شروع شده باشد مطمئن هستم که آنها از قبل باهم رابطه داشته‌اند و مدت‌هاست که همسرم به من دروغ می‌گوید و با پنهانکاری مرا فریب داده است.

صدای گریه زن که بلند می‌شود، چهره مرد بیشتر درهم می‌رود. حرف‌هایشان هنوز تمام نشده و در ذهن زن سؤالات بی‌شماری تکرار می‌شود که مرد برای آنها پاسخی ندارد یا پاسخ‌های مرد هیچ کدام به نظر او قابل درک و اعتماد نیستند، از آنها می‌خواهم سکوت کنند و اجازه دهند تا ببینیم هرکدام در چه بخش‌هایی از رابطه اشتباه رفتار کرده‌اند تا رابطه‌شان به این نقطه رسیده است.

این مسیرها رابطه را به بن‌بست رسانیده است: دلایل و فکرهایی که در توجیه کردن رفتار خیانت و بی‌وفایی گفته می‌شود، نادرست هستند. این تصور که همسرم مرا درک نمی‌کرد، به نیازهای من بی‌توجه بود، او همان فردی نبود که من می‌خواستم و نیاز داشتم، او باید مرا درک می‌کرد و… همه‌شان افکاری نادرست هستند که فرد براساس آن به خود اجازه می‌دهد که به رفتار نادرست و خانمان‌براندازی مانند خیانت دست بزند.

قبل از این کالبدشکافی روانی یک نکته مهم را باید یادآور شوم و آن این است که فردی که اقدام به خیانت می‌کند عزت نفس پایین و شناخت و آگاهی کمی دارد و به خود قبل از همسرش آسیب می‌زند.

نکته دوم که باعث خیانت می‌شود بی‌توجهی به این مسأله است که وقتی دونفر باهم ازدواج می‌کنند نباید این تصور را داشته باشند که طرف مقابل وهمسرشان مسئول برطرف کردن تمام نیازها و درک کامل آنهاست، طبیعی است که تمام همسران با هم تفاوت دارند و در برخی از موارد به دلیل شرایطی که دارند نمی‌توانند پاسخگو باشند. رفتار سعید به دنبال همین افکار به عنوان یک حق برایش تداعی و منجر به خیانت شده است.

در تمام مشارکت‌ها باید به خاطر بسپاریم که دو طرف باید شرایط موجود را ببینند نه منفعت و خواسته‌های خودشان را، در ازدواج اغلب این نکته مهم نادیده گرفته می‌شود و انتظار داشتن از هم برای برطرف شدن خواسته‌ها و نیازها آنقدر پررنگ می‌شود که رابطه رنگ می‌بازد.

از طرف دیگر نکته‌ای که اغلب به فراموشی سپرده می‌شود این است که وقتی در رابطه دیده می‌شود رفتارهای کلامی و صمیمیت رابطه تغییر کرده است، درحقیقت بایستی از آن به عنوان یک زنگ خطر یاد کرد و این تفکر که صبر کنیم تا شرایط بهتر شود، کاملاً نادرست و باعث عمیق‌تر شدن آسیب‌ها و افزایش فاصله عاطفی می‌شود. بی‌تفاوت بودن به رابطه و حل نشدن مسائل شکاف‌های عاطفی، خستگی‌های روانی و سوءبرداشت‌ها را عمیق‌تر می‌کند.

آخرین برداشت اشتباه این است که افراد فکر می‌کنند مدت زمان بودن در رابطه اگر کم باشد از تأثیر آسیب‌های روانی خیانت در ذهن همسرشان کم می‌کند. خیانت عمیق‌ترین درد و خسارت روانی را در افراد برجا می‌گذارد و در این درد شدید فرد چنان دچار ترومای روانی می‌شود که برایش مدت زمان خیانت از این آلام و احساس دردناک ذره‌ای کم نخواهد کرد. کم کردن آسیب‌های عاطفی و روانی با توجیه ممکن نیست. قبل ازهرتصمیم شتاب زده‌ای از تکنیک زیراستفاده کنید تا به خود و عزیزان‌تان کمتر صدمه بزنید.

خود را به جای طرف مقابل بگذارید اگرانجام آن کار و رفتار موجب ناراحتی‌تان می‌شود به معنای آن است که نباید انجام داد.