روانشناسی | روانشناسی خانواده | روابط زوجین | رابطه زناشویی

روانشناسی: 16 سال عاشقم بود اما ردش کردم پشیمونم میخوام برگرده چیکار کنم؟

10:49 - 1402/01/18
سلام يه آقايي ١٦ ساله كه عاشق منه و نمي دونم چرا من هيچوقت ازش خوشم نمي اومد بنظرم جذابيت نداشت و راستش چون من دختر خودخواهيم هميشه به بدترين شكل باهاش برخورد مي كردم.

سلام یه آقایی ١٦ ساله كه عاشق منه و نمی دونم چرا من هیچوقت ازش خوشم نمی اومد بنظرم جذابیت نداشت و راستش چون من دختر خودخواهیم همیشه به بدترین شكل باهاش برخورد می كردم ولی اون همیشه بهترین رفتارو باهام داشت تحصیلكرده مهربون نجیب خونواده دار موقعیت كاری خوب از این مردا كه اجازه نمیده اب تو دلت تكون بخوره چند بار تا پای خواستگاری رفتیم كه من به بدترین شكل بهمش زدم و دلشو شكوندم بعد از مدتی بازم برمی گشت و یه تایم كوتاه خوب بودیم. من از ١٠ سال پیش یه رابطه عاشقانه جدی رو هم با یه اقایی شروع كردم و همه زندگیم و پاش گذاشتم بارها خیانت كرد قول ازدواجشو زیر پا گذاشت و انواع و اقسام نامردیها. یكسال رابطه مو با این اقا قطع كردم و الان به طرز عجیبی ازش متنفر شدم. منی كه همیشه منتظر برگشت و تغییرش بودم. راستش الان شدیدا دلم واسه دوست داشتنای اون ادمی كه عاشقم بود تنگ شده چشمام باز شده و پشیمونم می دونم هنوزم خیلی دوستم داره و كسی تو زندگیش نیست ولی اینم می دونم بار اخر بدجوری دلش و شكوندم خیلی ریسك كه صبر كنم خودش دوباره برگرده اگه بخوام پیشقدم شم می ترسم بخواد تلافی كنه واقعا نمی دونم باید چیكار كنم.

پاسخ مشاور

دوست عزیز

سلام

آلن دوباتن تو کتاب «سیر عشق» می‌نویسه:

«ما معتقدیم در عشق دنبال شادی هستیم، اما در اصل چیزی که دنبالش هستیم آشناییست. به دنبال این هستیم که در روابط بزرگسالیمان همان احساساتی را بازسازی کنیم که در کودکی خوب می‌شناختیم و اغلب تنها به مهربانی و توجه محدود نمی‌شدند. عشقی که اکثر ما در آینده‌ای نزدیک تجربه می‌کردیم، همراه بود با دیگر نیروهای مخرب، مثل احساس تمایل به کمک کردن به فرد بزرگسال که خارج از کنترل بوده، احساس محروم بودن از محبت والدین یا ترس از عصبانیت آن‌ها یا احساس ناامنی برای بیان خواسته‌های پیچیده‌ترمان.

زمانی منطقی بود که به عنوان افراد بالغ، برای ازدواج بعضی گزینه‌های خاص را نپذیریم؛ نه به خاطر اینکه افراد نامناسبی بودند، بلکه به این خاطر که کمی زیادی خوب بودند. از این لحاظ که شدیدا متعادل، عاقل، فهمیده و معتمد به نظر می‌رسیدند و نزد ما این چنین خوب بودن عجیب است و دور از استحقاق ما. ما به دنبال افراد هیجان‌انگیز دیگری می‌گردیم، نه به این دلیل که زندگی با آن‌ها موزون‌تر خواهد بود، بلکه از روی حسی ناخودآگاه که می‌گوید، احتمالا شکل ناکامی‌های زندگی آشناتر خواهد بود.»

اما چرا این بخش از کتاب رو اینجا آوردم، چون خیلی وقت‌ها این جمله رو از دخترها یا حتی پسرها شنیده می‌شه که اون زیادی خوب بود، نمی‌دونم چرا دوستش نداشتم! و بعد از مدتی مثل شما متوجه می‌شن که چه اشتباهی کردند که اون آدم رو توی زندگیشون از دست دادن. براساس نظر دوباتن، اکثر آدم‌ها توی روابط عاطفیمشون دنبال موقعیت‌هایی می‌گردند که براشون آشنا باشه؛ مثلا عاشق پسری می‌شن که بهشون محل نمی‌ده، خیانت می‌کنه، می‌گه نمی‌خواد باهاشون ازدواج کنه، تکلیفش معلوم نیست و …؛ این موقعیت‌ها اون‌ها رو یاد بچگی‌هاشون و روابطشون تو اون دوران می‌ندازه. حالا اگه این وسط یه پسری پیدا بشه که حالش با زندگیش خوبه، تکلیفش رو می‌دونه، انقدر دوستشون داشته باشه که به قول شما نزاره آب تو دل طرف تکون می‌خوره، طرف رو پس می‌زنن چون تا حالا همچین امنیتی رو تو زندگیشون تجربه نکردند؛ به عبارت دیگه این شرایط براشون ناآشناست، شبیه بچگیشون نیست. به علاوه، هیچ هیجانی هم نداره!

پس تو قدم اول خواستم بهتون نشون بدم که چی باعث شده که شما همچین آدمی رو توی زندگیتون نخواید. اما الان که پشیمون شدید چی کار می‌شه کرد؟ شما از یک رابطه عاطفی طولانی جدا شدید و به همین دلیل دنبال کسی می‌گردید که دوستتون داشته باشه و بهتون امنیت بده؛ اما اینکه سریعا پیش اون آدم برگردید، نه به نفع شماست و نه ایشون. یه جورایی انگار اون یه آدم زاپاس توی زندگیتون بوده که حالا که پشیمون شدید، بخواید بهش پناه ببرید. شما بهتره، قبل از هر چیزی، روی خودتون کار کنید، چون شما تغییری نکردید، فقط الان احساس تنهایی می‌کنید. به علاوه، این اسمش دوست داشتن نیست. بهتره که با یک روان‌شناس صحبت کنید تا اولا مساله‌ای که در بالا توضیح داده شد رو حل کنید و دوما اگه بخواید سمت ایشون برگردید، بتونید بهشون بگید که واقعا تغییر کردید. اینطوری اعتماد ایشون رو به دست میارید.