++---ما گاهی این تصمیمات با شعار و احساسات قاطی میشوند و در حالیکه پدر و مادر تصور میکنند به نفع فرزندشان در حال از خودگذشتگی هستند آسیبهای جبران ناپذیری به او وارد خواهند کردند! یکی از چنین تصمیماتی ماندن یا به اصطلاح سوختن و ساختن به خاطر فرزندان است که در شرایطی کاملا تصمیم صحیح و عاقلانهای است و در شرایطی برعکس، تصمیمی به شدت آسیب زننده! این شرایط کدام هستند و چطور باید تشخیص دهیم به نفع فرزندانمان است یا خیر؟! این مقاله به همین موضوع میپردازد.
چرا به این نقطه میرسیم که به خاطر فرزندم بمانم یا خیر؟!
قبل از اینکه بررسی کنیم آیا ماندن به نفع فرزندتان است یا خیر چند دلیل مهم که باعث میشود شما چنین فکری به ذهنتان بیاید را عنوان میکنیم. البته این دلایل بی شمار هستند و هرکس ممکن است دلایل مشخص خودش را داشته باشد اما برخی از مهمترینهایش را در زیر آوردهایم:
رابطه زناشویی نامطلوب
احتمالا بیشترین دلیلی که یک زن یا مرد فکر میکند ماندنش به خاطر فرزندش است نداشتن رابطه مطلوب با همسرش است. فرقی ندارد دلیل این رابطه بد چیست، زمانی که شما در خانه رابطه خوبی با همسرتان ندارید، بینتان صمیمیتی وجود ندارد، به یکدیگر دروغ میگویید، رابطه جنسی خوبی ندارید، به یکدیگر علاقه ندارید، اعتماد بینتان از بین رفته است، بینتان بیاحترامی جریان دارد، حرفی باهم ندارید بزنید و … همه این دلایل وقتی حل نشود میتواند شما را از همسرتان دور کند و تنها دلیل ماندنتان حضور فرزندتان شود.
رابطه بد والد فرزندی
وقتی یکی از والدین رابطه خوبی با فرزندش به هر دلیلی ندارد برای صلاح او ترجیح میدهد در زندگی مشترک ناموفقش بماند تا بتواند از همسرش کمک بگیرد! این موضوع به خصوص در زمان نوجوانی فرزندان اتفاق میفتد که نوجوان با یکی یا هر دو والد رابطه خوبی ندارد و والدین توان اینکه بتوانند به تنهایی از عهده مسئولیت او بربیایند را ندارند و به همین دلیل در تردید بین اینکه بروند یا بمانند، ماندن را ترجیح میدهند!
رابطه خوب والد فرزندی
برعکس آنچه در بالا توضیح دادیم، وقتی هسمر شما والد خوبی باشد ممکن است با وجود رابطه بدی که با او دارید صلاح بدانید میتوانید در کنارش بمانید تا در تربیت فرزندتان و ارتباط برقرار کردن با او به شما کمک کند. البته این دلیل شاید به ظاهر منطقیترین دلیلی باشد که به ذهن هر فردی میرسد اما در ادامه مقاله خواهید دید که این دلیل همیشه هم درست نیست و نیازمند شرایط ویژهای است.
سوختن و ساختن چه زمانی درست و چه زمانی غلط است!
وقتی قدمی برای حل مشکلات برنداشتهاید هر تصمیمی غلط است!
مشکلات روز و درشت نیازمند تصمیم هستند اما اگر هیچ تلاشی برای حل مشکلات نکرده باشید هر تصمیمی که بگیرید میتواند نادرست باشد. مثلا اگر با همسرتان اختلافی دارید آیا قدمی برای حل این اختلاف برداشتهاید یا دست به پیشبینی زدهاید و با خود گفتهاید: “این درست بشو نیست منم به خاطر بچهها میسوئزم و میسازم”! حتی اگر او بهترین پدر یا بهترین مادر باشد، وقتی شما فردی هستید که مشکلات را حل نشده باقی میگذارید محیط خانه برای هیچ کدامتان امن نیست! حتی برای فرزندتان زیرا شما حل مشکلات را بلد نیستید و در برابر مشکلاتی که با فرزندتان هم پیش میآید منفعل باقی خواهید ماند! تصمیم به جدایی یا ماندن به خاطر بچهها زمانی صحیح است که تمام راهها را رفته باشید، کمک اصولی گرفته باشید و به این نتیجه رسیده باشید که جدایی یا ماندن برای شما و فرزندتان خوب است! تا زمانیب که مشکلاتتان را از ابعاد مختلف بررسی نکردهاید، از متخصص کمک نگرفتهاید و سهمتان را از حل آن نپذیرفتهاید نمیتوانید ادعا کنید تصمیم درستی گرفتهاید چه این تصمیم رفتن باشد چه ماندن!
وقتی پدر یا مادر بدی است
وقتی همسرتان والد خوبی نیست نباید سریعا تصمیم بگیرید از او جدا شوید و باید به چند نکته مهم توجه کنید تا بتوانید تصمیم نهایی را بگیرید:
- خودتان چطور والدی هستید؟ وقتی پذیرفتیم همسر شما والد خوبی نیست برای تصمیم گیری باید والدگری خودتان نیز بررسی شود! اگر هم او شرایط مناسب برای والد خوب بودن را ندارد هم شما پس قرار است چه اتفاقی برای این بچه بیفتد؟ در شرایطی که همسر شما والد خوبی نیست شما باید مطمئن شوید مهارت لازم در والدگری را خودتان دارید، باید این مهارت را بیاموزید تا صلاحیت اینکه مسئولیت فرزندتان را به عهده بگیرید داشته باشید!
- سود و زیان: وقتی همسرتان والد خوبی نیست قبل از تصمیم به جدایی باید سود و زیان این جدایی یا ماندن را بسنجید. مثلا ممکن است او پدر خوبی نباشد اما بتواند فرزندتان را از نظر مالی تامین کند، چیزی که شما قادر به آن نیستید! یا مثلا شاید او مادر ایدهآلی نباشد اما شما کسی را نداشته باشید که بتوانید در نگه داری فرزندتان از او کمک بخواهید و … این سود و زیان بستگی به شرایط خاص شما دارد و شما تعیینش میکنید نه هیچ نسخه از قبل پیچیده شده دیگری!
- توان مراقبت شما از او: بد بودن یک واژه نسبی است! گاهی بدی والد به اندازه عدم دانستن مهارتهای ارتباطی با فرزند است و گاهی بدی والد به خاطر این است که فرزندتان را تا حد آسیب جدی کتک میزند! سوالی که باید از خود بپرسید این است که آیا من توان مراقبت از فرزندم را در برابر والد دیگر دارم؟ صحبتهای فهیمه از مراجعین ما را بخوانید:” ببینید وقتی من خونه باشم باباش جرات نداره کتکش بزنه، منم نمیذارم خیلی بچه بره زیر و دست و پاش سعی میکنم سرگرمش کنم، خودم کنارشم ولی وقتی خونه نباشم تا صدای بچه در بیاد میگیره میزنه این بچه معصوم رو! منم به خاطر کارم روزی ۳، ۴ ساعت باید تنهاشون بذارمف همش استرس دارم به خصوص سری آخر زده بود دست بچه رو شکسته بود، واقعا دیگه طاقتم تموم شده هربار میام خونه میبینم چشمای معصومش اشکی و پر از اضطرابه، حتی وقتی خودم هستم همش میترسه بچه داره آسیب میبینه”! همان طور که خواندید این کودک در معرض خطر جدی است! اما صحبتهای نگین را نیز بخوانید:” ببینید تو تمام این ۵ سال عمر بچه شوهر من نتونسته یک بار این بچه رو بغل کنه، یکبار بوسش کنه، یکبار بهش محبت کنه! مثل یه غریبه است با بچه و همیشه بهمونه اش اینه من از اول گفتم بچه نمیخوام و حوصله بچه ندارم، البته من حس میکنم به خاطر لج بازی با من این کار رو میکنه چون گاهی که من حواسم نیست می بینم رفتارش بدم نیست با بچه، خدایی تا حالا دعواش هم نکرده ولی خب بی تفاوتیش روی بچه اثر میذاره در نهایت انگار پدر نداره!” قطعا هم آسیب جسمی هم آسیب روحی برای هر دوی این کودکها جدی است! اما در مورد دوم مادر میتواند با کمک گرفتن از مشاور، حل کردن مشکلات زناشویی و … این شرایط را بهبود ببخشد اما در مورد اول شاید مراقبت از کودک سخت باشد! پس وقتی همسرتان والد بدی است توان شما هم برای گرفتن تصمیم نهایی مهم است.
وقتی میدانید همه چیز بد است اما قدرت تصمیم گیری ندارید!
گاهی والدین خودشان میدانند همه چیز بد است، میدانند رابطه خوبی ندارند، میدانند در حال آسیب رساندن به فرزندشان هستند و میبینند که او روز به روز از نظر روحی آسیب بیشتری میبیند اما توان و قدرت تصمیم گیری ندارند، بی تفاوت شدهاند، درمانده و مستاصل هستند و تنها شب و روز را سپری میکنند و این درماندگی و استیصال را به فرزند خود نیز منتقل میکنند! این شرایط نه تنها برای فرزندتان که برای خودتان نیز سم است! هر فردی لیاقت یک زندگی سالم، شاد و امن را دارد، چرا باید به خاطر اشتباهاتتان، خطاهای گذشته و … آن را از خودتان و فرزندتان دریغ کنید! اگر چنین وضعیتی دارید بی تفائوت نباشید و با قدمهای کوچک شروع به تغییر دادن شرایط کنید، فرقی ندارد تغییر این شرایط در جهت اتمام زندگی مشترک یا ادامه دادنش باشد، این بستگی به شرایط و صلاح شما دارد، مهم این است اگر قرار است رابطه را ادامه دهید آن را از نو و به تدریج ترمیم کنید، بسازید و سالمش کنید! و اگر قرار است بروید به شیوه درست و اصولی رفته رفته ترسها و موانع را کنار بگذارید تا بتوانید از این مرحله با کمترین آسیب عبور کنید.
وقتی بد ماجرا خودتان هستید و خبر ندارید
گاهی برخی افراد تصور میکنند به خاطر فرزندشان در زندگی ماندهاند و در حال سوختن و ساختن هستند اما خبر ندارن این همسرشان است که به پای او مانده است و میسوزد و میسازد! متاسفانه دیدن ایراد و نقص دیگران راحتتر از دیدن و پذیرفتن نواقص خودمان است! وقتی در چنین شراییطی قرار گرفتید حتما سهم خودتان را از مشکل بیابید، شاید یک درصد احتمال داشته باش آن والد آسیب رسان خود شما باشید. تجربه و تحقیقات نشان داده اختلافات زندگی مشترک و مشکلات مربوط به فرزندان به هیچ عنوان به گردن یک نفر نمیفتد، شاید یکی از والدین نقش پر رنگتری در این اختلافات داشته باشد اما دیگری نیز حتما سهمی دارد که باید بپذیرد. پس قبل از اقدام کردن در این زمینه این سهم از خودتان را شناسایی و برطرف کنید.
وقتی در نقش قربانی فرو رفتهاید
بارها در مقالات مختلف به موضوع مهمِ در نقش قربانی فرو رفتن اشاره کردهایم. برخی والدین از همسرشان یک ظالم یا بهتر بگوییم یک غول بیشاخ و دم میسازند و خودشان در نقش قربانی فرو میروننقش سوختن و ساختن به خاطر فر زندان نیز این نقش را تقویت میکند. البته این بدان معنا نیست که هرکس در نقش قربانی فرو میرود هیچ ظلمی به او نمیشود! برعکس، اتفاقا در اکثر موارد به شدت مورد ظلم قرار میگیرد اما موضوع این است که فردی که در نقش قربانی فرو میرود خودش هم تلاشی برای بیرون آمدن از این ظلم نمیکند و در واقع خود را مستحق بودن با ظالم میداند. در برخی موارد دیگر نیز ظلمی صورت نگرفته است اما کسی که در نقش قربانی رفته اصرار دارد خود را مظلوم نشان دهد. در هر دوی این موارد، شما چه در رابطه بمانید چه در رابطه نمانید والدِ امنی نیستید و باید از نقش قربانی بیرون بیایید، فرزندتان به یک والد سالم و شاد نیاز دارد نه یک قربانی!
خط قرمزها
بیماری های شدید روانی
اگر همسر شما دارای اختلالات و بیماریهای شدید روانی است دیگر شما نیستید که تصمیم میگیرید ماندن یا رفتن کدام بهتر است، حتما و قطعا یک متخصص باید در این زمینه اظهار نظر کند. مثلا برخی بیماریهای شدید روانی مانند فوبیاهای جدی ممکن است برای شما و فرزندتان قابل مدیرذیت باشد اما برخی دیگر مانند پارانویا، اسکیزوفرنی و … که همراه با توهم و هذیان است ممکن است برای شما و فرزندتان به شدت آسیب رسان باشد. بنابراین بیماریهای جدی روانی یک خط قرمز برای ماندن است مگر اینکه متخصص نظر دیگری داشته باشد. موارد زیادی مانند شدت بیماری، علائم، احتمال بهبود و … در این تصمیم برای متخصص نقش دارد.
آسیب های جسمی و روانی
آسیب رساندن به فرزندتان و خودتان توسط همسر شما نیز یکی از خط قرمزهای جدی است که میتواند شامل آسیب جسمی و روانی باشد. پدر یا مادری که کودک را تا مرز آسیبهای بدنی کتک میزند باید برای ترک این اقدام جدی باشد در غیر اینصورت وظیفه والد دیگر است که از فرزندشان مراقبت کند و این مراقبت گاهی دور کردن کودک از والد است نه سوختن و ساختن!
اعتیاد
اعتیاد مشکلات بسیار جدی در کل خانواده به وجود میآورد و این آسیب تنها متوجه فرزندان نیست! در خانوادهای که اعتیاد وجود دارد فرزندان از نظر جسمی، روانی، رفتاری، اجتماعی و … امنیت ندارند. البته که این وظیفه شماست به همسرتان کمک کنید این مشکل را ترک کند اما تا کجا؟! قرار نیست تا ابد به دنبال ترک دادن او و هزینه روانی دادن به خاطر او باشید. در این مورد نیز باید قاطعانه تصمیم بگیرید و صد البته از متخصص کمک بخواهید.
تجاوز
شاید بتوان گفت خط قرمز بدون چون و چرای دور کردن کودک از والدین تجاوز است! والدین وظیفه دارند از کودک در مقابل هرگونه تجاوزی مراقبت کنند و به کودک آموزش دهند خودش هم بتواند در این زمینه از خودش مراقبت کند حالا تصور کنید متجاوز در خانه باشد! به قول معروف هرچه بگندد نمکش میزنند وای به وقتی که بگندد نمک! در این شرایط علاوه بر دور کردن کودک از والد متجاوز در ترمیم آسیبهای ناشی از تجاوز روی کودک جدیت و پیگیری داشته باشید.
ساختن بدون سوختن را بیاموزید!
چرا باید بسوزید و بسازید، گاهی در اکثر موارد میتوان مشکلات زندگی را حل کرد و ماند و بدون سوختن یک زندگی و خانواده خوب برای فرزندان ساخت! موارد زیر را بخوانید تا متوجه شوید همیشه لازم نیست در نقش قربانی فرو بروید:
سهم شما چقدر است؟
همانطور که در جای جای مقاله روی آن تاکید کردیم شما به عنوان والد در یک خانواده مشکل دار که کارش به تردید در رفتن یا ماندن رسیده است باید میزان سهم خود را در این مشکلات بیابید و بر طرف کنید، خیلی اوقات با برطرف کردن سهم خودتان حتی اگر همسرتان همکاری نکند، نمیگوییم کل مشکلات حل میشود اما بار مشکلات کمتر خواهد شد و حتی شاید به جایی برسد که بتوانید بدون سوختن بمانید!
برای درک این موضوع صحبتهای نگار از مراجعین ما را بخوانید:” بزرگترین مشکل من و شوهرم خانوادهاش بود خونمون میدون جنگ بود طفلی حسام همیشه میگفت مامان میام خونه استرس دارم که صداتون تو راه پله نیاد بچههای همسایه بشنون تا صبح صد بار بیدار میشد میومد بالای سرمون من رو چک می کرد باباش رو چک می کرد میگفت می ترسم شب دعواتون بشه بلایی سر هم بیارید، یک لحظه آسایش نداشت تو خونه این بچه! آخر دیدم دارم خودمو زندگیمو بچمو فدای چیزای بیخود میکنم، قطع رابطه کردم با خانواده اش و دیگه بحث راه ننداختم، درسته رابطمون با خودش خیلی بهتر نشد و همچنان از هم کینه داریم ولی بچه ام طفلک خیلی حالش بهتره دیگه حداقل استرس دعوای ما رو نداره حالا امیدوارم با مشاوره رابطهمون با شوهرمم بهتر بشه”.
صورت مساله را بیابید؟
برخی افراد با کوچکترین مشکلی که پیش میآید تصور میکنند باید رابطه را تمام کنند و برعکس برخی در غیر قابل حل ترین مشکلات خانواده همچنان خودشان و باقی اعضای خانه را قربانی میکنند! هیچ کدام از این دو روش به شما فرزندتان کمک نمیکند، شما باید صورت مساله را بیابید، اگر بخواهید بمانید باید صورت مساله را بیابید و حل کنید، چرا باید بسوزید؟ اگر مشکل را حل کنید نه تنها لازم نیست بسوزید بلکه می توانید یک خانواده سالم و امن برای فرزندتان بسازید! اگر هم قرار است بروید باید جواب قانع کننده ای برای فرزندتان در آینده داشته باشید! جواب قانع کننده تنها زمانی به دست شما می رسد که بدانید صورت مساله چیست و راه ها احتمالی حل آن را امتحان کرده باشید. پس صورت مساله راه شما را مشخص و هموار می کند.
همسرتان چقدر یاری میکند؟
اگر همسرتان خطاکار است نباید به طور کلی او را برای حل مشکل حتی مشکلاتی که مسببش خود اوست کنار بگذارید! اگر او هم میخواهد مشکلات را حل کند و پای شما، فرزندش و زندگیاش بماند باید این فرصت را به او بدهید! شاید حل مشکلات سخت باشد، بینتان کینه به وجود آمده باشد، نتوانید روی حل مساله متمرکز باشید و … اما وقتی پای فرزندتان در میان است چرا نباید این فرصت را بدهید؟
چرا باید سکوت کنید و بسوزید و بسازید و یک خانه سرد و عاری از صمیمیت برای فرزندتان بسازید و چرا باید بدون فرصت دادن و حل مشکلات فرزندتان را بردارید و ببرید؟! صحبتهای شهرام را بخوانید:” من اشتباه کردم قبول دارم، بیشتر به کارم توجه میکردم، دیر میومدم خونه، تعطیلات در دسترس نبودم و …
اما یه کم فرصت می خواستم، من ۱۱ سال برای این کار زحمت کشیدم متاسفانه اوج کارام همزمان شد با بچه درا شدنمون، همسرم فکر می کنه بچه مون رو دوس ندارم اونو دوس ندارم فقط به کارم اهمیت میدم اما به خدا قسم فقط به خاطر خودشونه، من یکی دو ساله دیگه این کارو ادامه بدم یه عمر آسایش داریم، می دونم همین چندسال اول خیلی برای تربیت بچه مهمه، می دونم با نبودنم دارم آسیب می زنم به جفتشون ولی خب دارم رو خودم کار میکنم. خانمم میگه نمیخواد روزی یه ساعت زودتر بیایی خونه فایده نداره، خب بیشترش می کنم یهو که نمی تونم همه چیز رو تغییر بدم فقط فرصت می خوام همین”. آیا فرصت دادن به چنین همسری اشتباه است؟ قطعا میتوان این شرایط را مدیریت کرد و فرصت داشتن یک خانواده را از فرزندتان نگیرید. روی رابطه تان کار کنید و با همسرتان در یک تیم باشید و مشکلات را حل کنید.