برزو ارجمند بازیگر 43 ساله سینما و تلویزیون است که این شب ها با مینی سریال دیدنی گشت پلیس مهمان خانه هایتان می باشد. به همین بهانه با زندگی شخصی این بازیگر دوست داشتنی و خانواده فوق العاده مشهورش بیشتر آشنا شوید و از خواندن آن لذت ببرید.
آخرین کاری که برزو ارجمند در آن بازی کرده مینی سریال گشت پلیس می باشد که با بازی خوبش در نقش یک پلیس جوان در قالب یک تیم حوادث و ماجراهای جالبی را پشت سر می گذارد. برزو ارجمند که این روزها ۴۳ ساله می باشد خانواده بسیار هنرمندی دارد که شاید بتوان جز معدود خانواده های هنری با این تعداد هنرمند در ایران می باشند. به بهانه همین سریال در این شماره از سبک زندگی افراد مشهور با زندگی برزو ارجمند بیشتر آشنا شوید و مصاحبه جالبش را درباره زندگی شخصی اش با همسر هنرمندش بخوانید. با ما همراه باشید.
زندگینامه برزو ارجمند
برزو ارجمند در تاریخ ۷ فروردین سال ۱۳۵۴ در مشهد متولد شد و اکنون ۴۳ سال سن دارد . پدرش زنده یاد انوشیروان ارجمند بازیگر نامدار سینما و تئاتر بود. عموی او داریوش ارجمند بازیگر معروف می باشد . خواهرش بهار ارجمند بازیگر خوب تئاتر است که گاهی در سینما و تلویزیون هم بازی می کند. پسرعمویش امیریل ارجمند می باشد.
به طور کلی خانواده فوق العاده هنرمندی دارد که معرفی تک تک آنها در این مطلب میسر نیست!!!
برزو ارجمند مدرک کارشناسی از دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد تهران در زمینه بازیگری و کارگردانی دارد.
بیوگرافی برزو ارجمند
شروع بازیگری برزو ارجمند
شروع بازیگری اش در تلویزیون با سریال زیر چتر خورشید در سال ۷۳ بود.
برزو ارجمند فعالیت سینمایی خود را در مقام بازیگری از سال ۱۳۷۹ با فیلم سفر سرخ آغاز کرد و بعد از آن نیز در چندین اثر دیگر به ایفای نقش پرداخت.
عکس برزو ارجمند
ماجرای آشنایی برزو ارجمند با همسرش پارمیس
برزو ارجمند :من و پارمیس هم دانشکدهای بودیم. گرایش من از سال سوم، نمایش بود و پارمیس طراحی صحنه میخواند. کار صحنه را از همان زمان شروع کردیم.
پارمیس گریم و طراحی صحنه کار می کرد و من هم بازی میکردم. پارمیس از ایران رفته بود. وقتی برای یک سفر کوتاه یک ماهه به ایران برگشت، با دوستان دانشکده جمع شدیم که به دیدنش برویم. وقتی به دیدنش رفتیم، بعد از نیم ساعت خیلی فی البداهه به نظرم رسید که میتواند همسر مناسبی برایم باشد. پرسیدم با من ازدواج میکنی؟ خندید و گفت: شوخی میکنی، بعد کمی فکر کرد و گفت: آره!»
برزو ارجمند و همسرش
مصاحبه با برزو ارجمند
نقطه شروع
زمانی که فهمیدید قرار است صاحب فرزند شوید چه حسی داشتید؟
پارمیس: ترس
برزو ارجمند و همسرش پارمیس
چرا؟
پارمیس:خب پذیرفتن مسئولیت حس ترسناکی است. دائم با خودمان فکر میکردیم که حالا باید چه کار کنیم. خیلی حس ترسناکی است، حس اولیهاش ترس بود اما بعد از آن خوشحال بودیم.
برزو: جانیار خارج از ایران به دنیا آمده، همان زمانی که پارمیس به سفر رفت، من هم برای گرفتن ویزا اقدام کردم، اما کار من به مشکل برخورد. وقتی جانیار متولد شد، پارمیس ۳ ماه با او تنها بود. زمانی که او به دنیا آمد نبودم .
همه چیز وحشتناک و بد بود البته خیلی هم خوشحال بودم چرا که میدانستم بار زندگی به روی دوش همسرم است. در مورد بچهدار شدن هم میدانستم که همه سختیهایش برای پارمیس است و خوشیهایش برای من است به همین دلیل خوشحال هستم. واقعیت این است که در تمام ۱۰ سال زندگیمان هم همینطوری بوده. سختیهای زندگی و فکر کردن در مورد چگونه زندگی کردن همیشه با پارمیس بوده. بعد از ۱۰ سال بالاخره تصمیم گرفته بودیم که بچهدار شویم.
برزو ارجمند و پسرش
اسم پسر برزو ارجمند
انتخاب اسم
قبل از اینکه جانیار به دنیا بیاید دوست داشتید دختر باشد یا پسر؟
پارمیس: از همان اول پسر میخواستم. اما به خودم میقبولاندم که سالم بودن بچه مهمتر از هر چیزی است.
برزو: من هم پسر دوست داشتم اما همیشه میخواستم دو تا بچه داشته باشم. اولی پسر باشد و دومی دختر.
پارمیس: راستش را بخواهید برزو همیشه دوست داشت یک دختر داشته باشد و اسمش را بگذارد باران.
برزو: این دلیل داشت؛ من در ۱۷ سالگی خواب دخترم را دیدم. در خوابم به او گفتم شما کی هستید؟ به من جواب داد که من باران ارجمند هستم. در آن زمان هم اسم باران خیلی کم شنیده بودم. اسم جانیار را چه کسی انتخاب کرد؟
پارمیس: برزو. از کتاب اسم انتخاب کردیم. خیلی دنبال اسم بودیم. یک شب چند تا از دوستانمان هم اینجا بودند، همینطور که داشتیم میگفتیم جانیار را انتخاب کردیم و همه هم گفتند که آره خیلی خوب است.
برزو ارجمند و همسرش
حالا بعد از به دنیا آمدن جانیار زندگی چقدر برای شما فرق کرده است؟
برزو: همه چیز متحول شده است. پارمیس: حس آدم کلا فرق میکند. زمانی که بچهدار میشوی، اصلا یک طور دیگر فکر میکنی و احساست به زندگی عوض میشود و دیدت به زندگی فرق میکند.
به دنیا آمدن جانیار ارجمند ، پسر برزو ارجمند
اولین لحظهای که جانیار را دیدید، چه حسی داشتید؟
پارمیس:خیلی متعجب بودم. باورم نمیشد که این بچه من باشد. داستانش خیلی بامزه بود. خیلی مو داشت. همینطور که نگهش داشته بودند، چشمانش باز بود و دور و برش را نگاه میکرد و تقریبا گریه میکرد. من دائم میپرسیدم که بچهام کو؟ چون سزارین داشتم، بیهوشم کرده بودند. زمان بیهوشی خیلی کم بود، درست مانند یک خواب یک ربع ساعت بود. همین که چشمانم را باز کردم، دیدم یک بچهای دارد گریه میکند. دوباره پرسیدم بچه من کجاست؟ به من نشانش دادند و گذاشتنش روی سینهام. همین که روی سینهام قرار گرفت ساکت شد. از همان جا بود که قلبم کش آمد.
نگرانیها از بین رفت؟
پارمیس: آره تمام نگرانیها محو شد. چرا که دائم من نگران بودم که بچهام سالم باشد. با اینکه تمام آزمایشها را انجام داده بودم، خدا خدا میکردم که بچهام سالم باشد.
برزو ارجمند و خواهرش
برزو: خدا واقعا پدر و مادر آقای جابز را بیامرزد. (خنده) اگر آقای جابز نبود احتمالا خیلی از اتفاقها برای من سخت میشد. روزی که پارمیس به بیمارستان رفت، حدودا ساعت چهار و نیم صبح به وقت محلی بود. میدانستم که پارمیس سحرخیز است و زمانی که من از ایران به او زنگ میزدم، زود بود. آن روز هرقدر تلفن میزدم، پارمیس جواب نمیداد و از این قضیه خیلی نگران بودم. تا اینکه بعد از ۳۰ بار تماس، ساعت ۹ شب به وقت ایران خالهاش تلفن را جواب داد و به من گفت برزو بابا شدی.
تنها کاری که میتوانستم انجام بدهم گریه کردن بود. اولین بار یک عکس از او و پارمیس در بیمارستان دیدم. بعد از آن با تانگو شروع کردیم به حرف زدن و شعر خواندن و دائما میگفتم تا ۲ هفته دیگر میآیم چون واقعا قرار بود کارم درست شود. همه چیز برای من خیلی سخت بود. هیچ کار سینمایی یا تلویزیونی قبول نکرده بودم، آنموقع همیشه نگران تنهایی همسرم و فرزندم بودم.
زندگی خانوادگی برزو ارجمند
در برنامهریزیهایی که برای پسرتان انجام دادید تا کجا پیش رفتید؟
پارمیس: برنامههای زیادی برای او دارم اما به این نتیجه رسیدم که نمیتوان طبق برنامهریزی پیش رفت و خیلی کم پیش میآید که همه چیز همان طوری باشد که تصورش کردید. ما خیلی برنامهریزی کرده بودیم، اما هیچ کدام محقق نشد. هیچ کدام اتفاق نیفتاد و یک عالمه مشکل به آنها اضافه شد. هزینههای زیادی تقبل کردیم. بنابراین باید دید که چه میشود و ببینیم خدا چه میخواهد.
برزو ارجمند و خواهرش بهار
برزو: یکسری از کارها وجود دارد که به عنوان پدر و مادر میتوانیم انجام دهیم که فرزندمان در آینده میتواند از آن استفاده کند. به خاطر میآورم قبل از اینکه دانشجو شوم در حال اقدام برای رفتن به کانادا بودم و تنها مدرکی که در آن پروسه خیلی برایم مفید واقع شد، مدرک غریقنجاتی بود که برای دوران ۱۴ یا ۱۵ سالگی بود. این مدرک خیلی به دردم خورد.از ۵ سالگی شنا میکردم. البته فکر میکردم اگر بازیگر نمیشدم، فعالیتم در عرصه موسیقی به کمک میآمد. یکسری کارهایی از این دست میتوانیم انجام دهیم که به داشتههایمان اضافه شود. پارمیس زبانش خیلی خوب است. اینها مجموعه داشتههایی است که میتوانیم در اختیارش قرار بدهیم که در آینده انتخابهای بیشتری داشته باشد.
پارمیس: موافقم؛ مثلا فکر کردهایم که پیانو نواختن را یاد بگیرد، اما خب نمیدانیم در آینده دوست خواهد داشت یا نه؟ بنابراین هیچ چیز قابل پیشبینی نیست.
برزو: دوست داریم که حتما موسیقی کار کند، دوست داریم ورزش کند، زبان بخواند، خیلی چیزها را دوست داریم.
برزو ارجمند و همسر و مادرش
بازیگری چطور؟ دوست دارید بازیگر شود؟
برزو: نه؛ واقعا دوست ندارم مگر اینکه شرایط سینما و هنر در ایران تغییر کرده باشد. تمام این حرفها را پدرم به من میزد، من به او میگفتم که تو خودت بازیگر شدی اما دوست نداری من هم بازیگر شوم. الان میفهمم چرا که اصولا بازیگری و هنر در ایران شغل نیست اما در همه جای دنیا شغل به حساب میآید. در ایران به عنوان یک شغل نمیتوان به آن نگاه کرد، بنابراین اصلا امنیت کاری وجود ندارد.شاید تا وقتی که جانیار بزرگ شود و به بازیگری علاقهمند باشد، خیلی چیزها تغییر کرده باشد اما تا اینجایی که من تجربهاش کردهام هنوز با آن موافق نیستم.
زندگیتان را اگر بخواهید به قبل و بعد از بچهدار شدن توصیف کنید چه میگویید؟
پارمیس: من به هیچ وجه نمیتوانم تصور کنم که بچه نداشتم. اصلا نمیتوانم فکر کنم که جانیار از همان اول نبوده. درست مثل این است که بگویی قبلا دست و پا نداشتی. او جزیی از وجودم است.
شما به این رابطه مادر و پسری حسودی نمیکنید؟
برزو: چرا دیگر. الان قطعا مطمئنم که پارمیس جانیار را بیشتر از من دوست دارد. مگر میشود حسودی نکنم (خنده)!
برزو ارجمند و پارمیس زند
اگر قرار باشد از همین حالا یک قولی به او بدهید چه قولی میدهید؟
پارمیس: سعی میکنم که در هر شرایطی پشتش باشم و حمایتش کنم. این را میتوانم قول بدهم. نه اینکه بگویم بچهام ممکن است خلاف کار شود و من پشتش باشم اما سعی میکنم که در زندگیاش حمایتش کنم.
برزو: همین همراهی کردن خیلی مهم است. اینکه تو هم راه باشی و هم همراه، خیلی سخت است اما تو میتوانی اجازه بدهی که خودش راهش را پیدا کند و همراهش باشی، اما خیلی از ما در زندگیمان پدر و مادرها هم راهمان بودند و هم همراهمان. برای همین من دوست دارم که خودش یک راه باحال پیدا کند.
حالا که یک خانواده کامل شدید از خانوادهتان برای ما تعریف کنید؟
برزو: الان همه چیز برایم یک شکل دیگر است، همه چیز برایم معنی پیدا کرده است. الان خیلی خوب حرف آن آدمهای پولداری که به بچههایشان میگویند ما کار کردیم تا تو خوشبخت شوی را درک میکنم.